سلام به ستاره کوچولوی مامان! امروز برده بودمت حمام. تا مامان خودشو بشوره و نوبت شما بشه، تو وانت آب بازی می کردی. پوست دستای ناز و کوچولوت پیر شده بود. وقتی اومدیم بیرون و داشتم لباس تنت می کردم، از دیدن دستات تعجب کرده بودی. همون جور که رو زمین خوابیده بودی و من داشتم به پات کرم می زدم،دست چپتو باز کرده بودی و با انگشت اشاره دست راستت می کشیدی کفش و هی تعجب می کردی! عزیز دلم! دوباره سرما خوردی. آبریزش شدیدی داری و تنفست هم کمی سخت شده.دیشب تبت بالا رفته بود و آقای بابا ساعت 12و نیم بردت دکتر. من نیومدم چون باید پیش سیدعلی که خواب بود می موندم. خدا رو شکر چرک نداشتی و دکتر استامینوفن و سرماخوردگی و دیفن هیدرامین برات نوشته بود. زودتر خوب ش...